باد بهاری
لغتنامه دهخدا
باد بهاری . [ دِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بادی که بموسم بهار وزد :
باد بهاری بآبگیر برآمد
چون رخ من گشت آبگیر پر از چین .
گرمای حزیران را، مر سردی دی را
مر باد بهاری را، مر باد خزان را.
باد بهاری بآبگیر برآمد
چون رخ من گشت آبگیر پر از چین .
عماره ٔ مروزی .
گرمای حزیران را، مر سردی دی را
مر باد بهاری را، مر باد خزان را.
ناصرخسرو.