ترجمه مقاله

باد دادن

لغت‌نامه دهخدا

باد دادن . [ دا دَ ] (مص مرکب ) جامه های پشمینه و موئینه را بمعرض هوای آزاد گستردن تا بیدها بمیرد و غله ٔ تر را برای منع از کپک زدن و خشکیدن و زوال رطوبت . رجوع به باد خوردن شود.
- باد دادن خرمن و جز آن ؛ با افشاندن کاه را از گندم و جو جدا کردن . پیش زدن . پاتی کردن . نَسْف . (منتهی الارب ).
- پنبه ٔ لحاف کهنه باد دادن ؛ کنایه از به پدران مرده ٔ خود افتخار کردن .
|| نابود ساختن خود یا کسی را، یا از دست دادن چیزی را :
آن وزیرک از حسد بودش نژاد
تا بباطل گوش و بینی باد داد.

مولوی .


|| بیرون کردن باد، چنانکه با دَم ِ آهنگران .
ترجمه مقاله