باد داشتن
لغتنامه دهخدا
باد داشتن . [ ت َ] (مص مرکب ) بهیچ شمردن . بی ارزش داشتن :
گر این درخورد با خرد یاد دار
سخنهای ایرانیان باد دار.
منیژه بدو گفت دل شاد دار
همه کار نابوده را باد دار.
گر این درخورد با خرد یاد دار
سخنهای ایرانیان باد دار.
فردوسی .
منیژه بدو گفت دل شاد دار
همه کار نابوده را باد دار.
فردوسی .