باد در قفص بودن
لغتنامه دهخدا
باد در قفص بودن . [ دَرْ ق َ ف َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از امر محال بودن باشد :
چو باد در قفص انگار کار دولت خصم
از آنکه دیر نپاید چو آب در غربال .
رجوع به آب در غربال شود. || تهی دست و مفلس و گدا بودن . (ناظم الاطباء). رجوع به بادبدست و بادبمشت و باددرمشت و بادپیما و بادسنج شود.
چو باد در قفص انگار کار دولت خصم
از آنکه دیر نپاید چو آب در غربال .
انوری .
رجوع به آب در غربال شود. || تهی دست و مفلس و گدا بودن . (ناظم الاطباء). رجوع به بادبدست و بادبمشت و باددرمشت و بادپیما و بادسنج شود.