ترجمه مقاله

باذان

لغت‌نامه دهخدا

باذان . (اِخ ) باذام . ابومهران . مردی پارسی نژاد است که از طرف کسری حاکم یمن بود. این پادشاه بعد از پاره کردن نامه ٔ حضرت محمد (ص ) وی را مأمور ساخت تا پیغمبری را که در حجاز ظهور کرده دستگیر کرده روانه ٔ حضور نماید، وقتی که صاحب ترجمه مأموریت خود را کتباً بعرض رسانید، حضرت نبوی در جواب وی را به اسلام دعوت و ارشاد فرمودند. پس او در سال 10 هجری بشرف اسلام مشرف شد و ایمان آورد و در قتل اسود عنسی خدمت نمود، و چون در اواخر عمر آن حضرت در یمن ایمان آورده بود بشرف دیدار آنجناب نایل نشد. (از قاموس الاعلام ترکی ). عامل کسری ابرویز بر یمن بزمان رسول صلوات اﷲعلیه اسلام آورد و او را بسال یازدهم هجرت ذوالحمار متنبی بکشت . رجوع به حاشیه ٔ لغت ابناء در همین لغت نامه شود. گویند که باذان صاحب یمن از اهل طخرود بوده است و سراها و بناهای او بطخرود بدو معروف و مشهورند. (تاریخ قم صص 83 - 84). رجوع به باذان و فهرست مجمل التواریخ و القصص و العقد الفرید ج 3 ص 13 و ج 5 ص 335 و حبیب السیر چ خیام ص 374، 375، 406 و 448 شود.
ترجمه مقاله