ترجمه مقاله

بارای

لغت‌نامه دهخدا

بارای . (ص مرکب ) در اصل : بارأی . دانشمند. خردمند. صاحب رای نیکو :
دلارای و بارای و با ناز و شرم
سخن گفتن خوب و آوای نرم .

فردوسی .


بشاه جهان گفت بوزرجمهر
که ای شاه باداد و با رای و مهر.

فردوسی .


شکیبا و باهوش و رای و خرد
هزبر ژیان را بدام آورد.

فردوسی .


سام نریمان را پرسیدندکه ... آرایش جنگ چیست ، جواب داد که فرّ ارجمند شاه و دانش سپهبد بارای و مبارز هنری . (نوروزنامه ).
نخواهم شدن زو جهانگیرتر
نه زو نیز با رای و تدبیرتر.

نظامی .


رجوع به «با» شود.
ترجمه مقاله