باربردار
لغتنامه دهخدا
باربردار. [ ب َ / ب ُ ] (نف مرکب ) باربر. (ناظم الاطباء). بارکش . بردارنده ٔ بار. حمال . رجوع به آنندراج ، شعوری و دِمزن شود. || حیوان بارکش . باربر :
گاوان و خران باربردار
به زآدمیان مردم آزار.
رجوع به بارکش و باربر و «دِمزن » شود. || حامل . حامله . زن وماده ٔ حیوان که حامله شود و بار گیرد. || راه بن بست . (شعوری ). راه سخت و صعب (طریق غیرنافذ یعنی چقمز یول [ ترکی ]). (دِمزن ).
گاوان و خران باربردار
به زآدمیان مردم آزار.
سعدی (گلستان ).
رجوع به بارکش و باربر و «دِمزن » شود. || حامل . حامله . زن وماده ٔ حیوان که حامله شود و بار گیرد. || راه بن بست . (شعوری ). راه سخت و صعب (طریق غیرنافذ یعنی چقمز یول [ ترکی ]). (دِمزن ).