ترجمه مقاله

بارتنگ

لغت‌نامه دهخدا

بارتنگ . [ ت َ ] (اِ) (لغت محلی گناباد) بارهنگ باشد بلغت مردم طهران . (ناظم الاطباء). لسان الحَمَل . (فهرست مخزن الادویه ) (دِمزن ). بزر لسان الحمل . (بحر الجواهر). تخم لسان الحمل . (ناظم الاطباء). آذان الجدی . (منتهی الارب ). برد و سلام . ذنب الفاره . سپندان تلخ را گویند. (آنندراج ). خرگوش . خرگوشک . خرغول . (دِمزن ). خرغوله . خرقوله . خرقول . چرغول . چرغوله . جرغول . جرغوله . تخم سفید. بَزْوَشه . مری زبانک . خِنْگ . زبان بره . کاردی . ریم آهنگ . ریم آهنج . خِمْخِم . خوبکلا. خونکلا. جُنَیْده . بترکی باغ پریاغی نامند. دوائی است . و رجوع به بارهنگ شود.
ترجمه مقاله