ترجمه مقاله

بارجو

لغت‌نامه دهخدا

بارجو. (نف مرکب ) بارجوی . آنکه بار جوید. کسی که رخصت شرفیابی خواهد. رجوع به بارجوی شود.
ترجمه مقاله