ترجمه مقاله

بارع

لغت‌نامه دهخدا

بارع . [ رِ ] (ع ص ) نعت از براعت و بروع . آنکه در فضل تمام و کامل باشد و از اصحاب در دانش و مانند آن درگذرد. (از منتهی الارب ). آنکه در مهتری زَبَرِ همگنان شده باشد. (مهذب الاسماء). برتری یافته بر همگنان خویش در دانش . (از اقرب الموارد). آنکه در مهتری زَوَرِ همگنان شده باشد. (مهذب الاسماء). فائق و افزون از همسران . (آنندراج ) : ابوالفضل در لطایف ادیب بارعی بود. (ترجمه ٔتاریخ یمینی ). رجوع به ناظم الاطباء شود. || امر بارع ؛ کار نیکو. (منتهی الارب ). کار جمیل . (اقرب الموارد). کار عالی . (تاج العروس ). نیکو، یقال : امر بارع . (ناظم الاطباء). || سعدالبارع ؛ ستاره ای است از منازل . (تاج العروس ). || (اِ) در مبحث سبق و رمایه ٔ شرایع نام دو اسب مسابقه یکی سابق و دیگری مصلی آمده است . و کری فرانسوی در ترجمه ٔ شرایع، ج 1 ص 603 اسامی اسبهای مزبور را بدین سان آورده است : 1- سابق 2- مجلی 3- مصلی 4- بارع 5- مرتاح 6- خطی 7- عاطف 8- مؤمل 9- لطیم 10- فسکل یا سکیت . و صاحب نصاب اسامی اسبهای مزبور را درین اشعار چنین آورده است :
ده اسبنددر تاختن هر یکی را
بترتیب نامیست روشن نه مشکل
مجلی مصلی مسلی و تالی
چو مرتاح و عاطف خطی و مؤمل .
لطیم و سکیت ، ارب حاجت عرق خوی ...
در قاموس و تاج العروس کلمه ٔ بارع بدین معنی نیامده است . و صاحب تاج العروس در ریشه ٔ «ص ل ی » آرد: سابق اول و مصلی دوم است . ابوعبید گوید: از کسی که به دانش وی اعتماد باشد اسمایی درباره ٔ اسبهای مسابقه نشنیده ام بجز دوم «مصلی » و «سکیت » و بقیه ٔ نامهایی را که آورده اند غالباً بصورت ثالث و رابع تا تاسع است . و در السامی فی الاسامی نیز نامهای دوازده گانه ٔ اسبان بطریقی است که در نصاب آمده و نامی از بارع نیامده است . || شخصی که در سبق مرکوب او در مرتبه ٔ چهارم است .
ترجمه مقاله