ترجمه مقاله

بارفروش ده

لغت‌نامه دهخدا

بارفروش ده . [ ف ُ دِه ْ ] (اِخ ) بارفروشه ده . بابل . بارفروش .مامطیر. نام شهری است از مازندران . در بدو حال دیهی بود که باری از دریای خزر فرود می آوردند در آن ده به فروش می رسیده بنابراین به آن اسم موسوم شده . در تاریخ مازندران نوشته اند که مردابی و صحرائی سبز در آنجا بوده و مرغابیان بسیار در آن جمع می شدند. در زمانی که حضرت امام حسن بن علی علیه السلام به افتتاح ولایت تبرستان توجه فرموده آن محل را تعریف و تحسین نموده همانا فرموده اند ماء و طیر و این اسم باقی مانده تبرستانیان مامطیر خواندند و بتدریج شهری شده موسوم به بارفروش و در میان آن آبگیر قطعه ٔ زمینی خشک بوده صفویه پلی بر یکسوی آن آب بنیان نهادند تا به آن قطعه زمین رسید. در آنجا عمارت ساختند حتی گرمابه و مسجد و سرای رعایا و خدمه در دولت عِلّیه ٔ قاجار بر آبادی آن افزود. خاقان مغفور آن آبگیر را بحر ارم و آن میدان را سبزمیدان نام کردند. وقتی بحکم ضرورت از شهر طهران که مسقطالرأس مؤلف است بدانجا رفته سالی چندمتوقف و مراجعت به طهران و شیراز اتفاق افتاد. (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به بارفروش و بابل و مامطیرو سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 45 شود.
ترجمه مقاله