ترجمه مقاله

باریک ریسیدن

لغت‌نامه دهخدا

باریک ریسیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) لاغر و نحیف شدن . تکیده شدن : روز بروزباریک میریسد؛ پیوسته لاغرتر میشود. لاغر شدن : ای فلان چرا این روزها باریک میریسی (یعنی لاغر شدی ). این معنی مجاز است . (از فرهنگ نظام ). || در کاری بغور تمام وارسیدن و اندک اندک بکمال خوبی سرانجام دادن . (غیاث ). در کار بغور تمام وارسیدن و بکمال خوبی آنرا سرانجام دادن . غزالی مشهدی گوید :
غزالی شهد نظمت گر خورد عقل
نماید تا ابد انگشت لیسی
دهد سررشته ٔ حرفی بکاتب
که مو بشکافد از باریک ریسی
بکوشد تا غلط کمتر نویسد
گر از دستش نیاید خوشنویسی .

(آنندراج ) (ارمغان آصفی ).


|| پنبه یا پشم را ریسمان باریک رشتن : فلان کارخانه ٔ ریسمان بافی ، ریسمان باریک میریسد. || بچیزی توجه تمام کردن . (فرهنگ نظام ).
ترجمه مقاله