ترجمه مقاله

بازجویی کردن

لغت‌نامه دهخدا

بازجویی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تحقیق . تفتیش . تجسس . فحص . بازجست . پژوهش کردن . عملی ابتدائی که معمولاً از طرف مأمورین شهربانی یا ژاندارمری هنگام دستگیری متهم برای کشف حقیقت اتهام و تشکیل پرونده جهت فرستادن به محاکم دادگستری انجام میدهند.
ترجمه مقاله