بازدرویدن
لغتنامه دهخدا
بازدرویدن . [ دَ رَ دَ ] (مص مرکب ) درودن . درویدن . دوباره درو کردن . دیگر بار درویدن کشته را :
کآرد دو سه تخم را به آغاز
چون کشته رسیدبدرود باز.
و رجوع به درویدن شود.
کآرد دو سه تخم را به آغاز
چون کشته رسیدبدرود باز.
نظامی .
و رجوع به درویدن شود.