ترجمه مقاله

بازرسیدن

لغت‌نامه دهخدا

بازرسیدن . [ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ل ) رسیدن . وارد شدن : امیر بر نسختی که آورده آمده است عهد بندد بر آن شرط چون ببغداد بازرسد امیرالمؤمنین منشوری تازه فرستد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 293). رسولان بازرسیدند. (ایضاً ص 112). بازرسیدند و پیغامها بدادند. (ایضاً).
تو بر بالای علم آنگه رسی باز
که بر شاهین همت نشکنی پر.

ناصرخسرو.


چو آن ترتیب فرمود جاسوسان بازرسیدند و خبر دادند که خاقان و جمله لشکر بشراب و نشاط مشغول اند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 80). || مراجعت کردن . برگشتن : و جاسوسان را باز به هر گوشه ای فرستاد و خویشتن جائی توقف کرد تا جاسوسان بازرسند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 70). باد خوش یاری کرد تا به ولایت خویش بازرسیدیم . (مجمل التواریخ و القصص ). زن کفشگر بازرسید. (کلیله و دمنه ). درودگر بازرسید. (کلیله و دمنه ). روز دیگر بازرگان از سفر بازرسید و آن پای تابه بدید. (سندبادنامه ص 262). کبک نر از سفر بازرسید ماده را از هیبت و صورت خود متغیر دید. (سندبادنامه ص 124). در ضمان سعادت بمقر ملک و دولت بازرسید. (سندبادنامه ص 145).
کشتی ز میان به ساحل انداز
باشد که بشهر خود رسی باز.

نظامی (الحاقی ).


من بر همه تن شوم غذا ساز
چون قسم جگر بدو رسد باز.

نظامی .


|| تحقیق کردن :
معنی قرآن ز قرآن بازرس
با کسی کآتش زده ست اندر هوس .

مولوی .


|| دوباره رسیدن :
وگر گوید بشیرین کی رسم باز
بگو با روزه ٔ مریم همی ساز.

نظامی .


ترجمه مقاله