بازه
لغتنامه دهخدا
بازه . [ زَ / زِ ] (اِ) پاچه :
کوه را زلزله چون کیک فتد در بازه
ابر را صاعقه چون سنگ فتد در قندیل .
کیک در بازه ٔ من افکندی
وینکت سنگ در افتاده بسر.
غمت آن لحظه بی اندازه افتد
که آندم کیکت اندر بازه افتد.
و گویا لهجه ای در پازه و پاچه است که «پ » به «ب » و «چ » به «ز» تبدیل شده است . و رجوع به پاچه و پازه شود.
کوه را زلزله چون کیک فتد در بازه
ابر را صاعقه چون سنگ فتد در قندیل .
انوری .
کیک در بازه ٔ من افکندی
وینکت سنگ در افتاده بسر.
انوری .
غمت آن لحظه بی اندازه افتد
که آندم کیکت اندر بازه افتد.
عطار.
و گویا لهجه ای در پازه و پاچه است که «پ » به «ب » و «چ » به «ز» تبدیل شده است . و رجوع به پاچه و پازه شود.