ترجمه مقاله

بازی کردن

لغت‌نامه دهخدا

بازی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ادعای شهبازی داشتن . خود راباز (مرغ معروف ) دانستن . کار باز کردن :
به تاراج خود ترکتازی کنی
که گنجشک باشی و بازی کنی .

نظامی .


و رجوع به بازیط شود.
ترجمه مقاله