باز آوریدن
لغتنامه دهخدا
باز آوریدن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) باز آوردن :
چو بازآورید آن گرانمایه کین
بر اسب زریری برافکند زین .
بپیمان چنین رفت پیش گروه
چو بازآوریدم ز البرز کوه .
و رجوع به باز آوردن شود.
چو بازآورید آن گرانمایه کین
بر اسب زریری برافکند زین .
فردوسی .
بپیمان چنین رفت پیش گروه
چو بازآوریدم ز البرز کوه .
فردوسی .
و رجوع به باز آوردن شود.