باسعود
لغتنامه دهخدا
باسعود. [ س ُ ] (اِخ ) کنیت ابوالحسن خرقانی رحمةاﷲ علیه . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) :
تا یکی روزی بیامد با سعود
گورهارا برف نو پوشیده بود.
و این از تصرفات ایرانیان در کنیه های تازی است که ابا و ابورا بصورت (با) و (بو) می آورند. رجوع به ابوالحسن خرقانی شود.
تا یکی روزی بیامد با سعود
گورهارا برف نو پوشیده بود.
مولوی .
و این از تصرفات ایرانیان در کنیه های تازی است که ابا و ابورا بصورت (با) و (بو) می آورند. رجوع به ابوالحسن خرقانی شود.