ترجمه مقاله

باسن

لغت‌نامه دهخدا

باسن . [ ] (اِخ )ولایتی به ارزنة الروم . لسترانج گوید: در هشت فرسخی مشرق ارزنةالروم بر قله ٔ کوهی در حوالی یکی از سرچشمه های ارس قلعه ٔ بزرگ «اونیک » بود که حمداﷲ مستوفی گوید: شهر آبشخور در پای آن کوه است . این شهر از توابعارزن الروم محسوب میگردید. یاقوت گوید : که آن ولایت را باسن میگفتند. (ترجمه ٔ سرزمین های خلافت شرقی ص 126). اما صحیح کلمه آنچنانکه در معجم البلدان ذیل اونیک آمده است باسین است . رجوع به باسین شود.
ترجمه مقاله