ترجمه مقاله

باسیاست

لغت‌نامه دهخدا

باسیاست . [ س َ ] (ص مرکب ) باتدبیر. چاره جوی . پیش بین و کاربر. || آنکه به اصول دیپلماسی آشناست . آگاه به سیاست .
ترجمه مقاله