ترجمه مقاله

باعوث

لغت‌نامه دهخدا

باعوث . (سریانی ، اِ) اسم سریانی است و آن ترسایان را بمنزله ٔ استسقاست مر مسلمانرا. (منتهی الارب ). نماز باران . ج ، بَواعیث . (از اقرب الموارد). در ترسایان بمنزله ٔ استسقا میباشد مرمسلمانانرا. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). عیدیست ترسایانرا یا همان باعوت است باعین مهمله و تاء مثناة.(بیرونی ، یادداشت مؤلف ). در المعرب جوالیقی آمده است : الباغوث ، کلمه ٔ عجمه ٔ معروف و آن عید نصاری است .ولی در حاشیه مینویسد که باغوت صورت تصحیف شده ای است که ابن درید آن را در ذیل ماده ٔ «بغت » آورده است ، ولی صورت دیگر کلمه باعوث است و در اللسان آمده است :«الباعوث برای مردم مسیحی در حکم استسقاء است برای مسلمانان و آن اسمی سریانی است » (المعرب جوالیقی ص 57). باعوث را باغوث نیز نوشته اند. (نشوءاللغه ص 69): ولا نظهر النیران فی شی ٔ من طرق المسلمین و الاسواقهم ولا نظهر باعوثا؛ در راهها و بازارهای مسلمانان آتش را ظاهر و روشن نکنیم و باعوث نیاوریم . (از نامه ٔ نصارای مدینه به عمر بنقل معالم القربه فی احکام الحسبه ص 41). و رجوع به غرائب اللغة العربیه ، ص 173 شود.
ترجمه مقاله