ترجمه مقاله

باغر

لغت‌نامه دهخدا

باغر. [ ] (اِخ ) غلام ترک متوکل خلیفه ٔ عباسی . او در قتل متوکل شرکت داشت و به دست مستعین کشته شد: در شب چهارم شوال سنه ٔ سبع و اربعین و مأتین که خلیفه در مجلس بزم نشسته بود و مست گشته ، بوقاءالصغیر و موسی بن بوقاءالکبیر و باغر و بلغور و غیرهم از اتراک عربده ناک با شمشیرهای برهنه به دارالخلافه در آمدند. باغر باشخصی دیگر مهمش را تمام کردند. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 272). بعداً ابوالعباس المستعین باللّه باغر ترکی را که به قتل متوکل اقدام کرده بود تبعید کرد. (ازتاریخ الخلفاء سیوطی ص 238). در مجمل التواریخ و القصص سال قتل متوکل دویست و چهل و هشت ذکر شده و گوید:آن شب به سامره غلامان شمشیر کشیده از راه آب در آمدند از پس تخت متوکل ... و شمشیر اندر بستند، و فتح بن خاقان وزیر آنجا بود خود را بروی افکند و هر دو کشته شدند، شب چهارشنبه رابع شوال سال دویست و چهل و هشت ، و باغر وصیف با ایشان بود. (از مجمل التواریخ و القصص ص 361). ابن اثیر این واقعه را ذیل سال 247 هَ . ق . ثبت کرده و گوید باغر با سایر ترکان در قتل متوکل شرکت داشت . رجوع شود به الکامل ابن اثیر ج 7 ص 37.
ترجمه مقاله