باغنج
لغتنامه دهخدا
باغنج . [ غ َ ] (اِ) انگور نیم رسیده . (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 153). انگور نیم پخته .(ناظم الاطباء). باغج . (فرهنگ اوبهی ). انگور نیم رس .(برهان ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) :
چو نیک و بد همه از هم نشین بیاموزد
شود برفته سیه همچو یکدگر باغنج .
چو نیک و بد همه از هم نشین بیاموزد
شود برفته سیه همچو یکدگر باغنج .
ابوالمعالی (از فرهنگ ضیاء).