ترجمه مقاله

بافندگی

لغت‌نامه دهخدا

بافندگی . [ ف َ دَ /دِ ] (حامص ) عمل بافنده . جولاهگی . انتساج . (ناظم الاطباء). نساجی . حیاکت . نسج . جولاهی . حوک . معمولاً هر بافته ای از گره خوردن یا زیر و زبر افتادن و یا از زبر و زیر یکدیگر رد شدن دو تار و رشته ، در دو جهت عمودی و افقی تشکیل شود. معمولا رشته ٔ عمودی طول پارچه را شامل میشود و تار افقی عرض پارچه را. تار افقی بهر یک از نخها و رشته های عمودی باید گره بخورد یا اینکه یک در میان از زیر وروی نخهای عمودی رد شود و ظرافت پارچه و بافته بستگی به قطر رشته و نخ دارد. البته این ساده ترین نوع بافندگی است . رشته عمودی تار و رشته ٔ افقی پود نامیده میشود. با تغییر رنگ و تعدد پودها، نوع رنگ و نقش بافته تغییر خواهد کرد. پس از تاب زدن و گره زدن یا از لارد کردن پودها و تار، بوسیله ٔ آلتی که آنرا معمولا «شانه » مینامند پودهای گره خورده یا از لارد شده را کوفته و بهم نزدیک میکنند که فاصله ای بین دو پود پدید نیاید و بافته محکم و متصل شود. بافندگی از قدیمترین هنرهای آدمی است و از عهد نئولیتیک آدمی بآن آشنا شده است . در عهد مفرغ ظاهراً لباسهایی از پشم می بافته اند. مصریها و ایرانیان و آسوریها این هنر را در ادوار اولیه ٔ تاریخ ترقی دادند. یونان و روم نیز در این هنر پیشرفتهائی داشته اند. در قرون وسطی ، پارچه ها و بافته های شرقی بود که بازارهای اروپا را رونق میداد و فقطاز قرن 12 م . بود که ابریشم بافی در بیزانس رو به ترقی گذاشت . قرن هیجدهم کارگاههای بافندگی را با استفاده از قوه ٔ بخار و سرانجام برق به منتهای وسعت و ترقی رساند : هوشنگ ... دیوان را قهر کرد و آهنگری و درودگری و بافندگی پیشه آورد. (نوروزنامه ).
ترجمه مقاله