باقر
لغتنامه دهخدا
باقر. [ ق ِ ] (اِخ ) میرزا. از شعرای پارسی گوی مقیم هندوستان ، خواهرزاده ٔ خواجه حسن ثنایی است ... طبعش بد نیست و این بیت از اوست :
چنان مستغرق کفرم که گر تسبیح زاهد را
بخاطر بگذرانم رشته ٔ زنار میگردد.
از شعرای ایران و اهل اصفهان است . از اوست :
ز جذب دوستداریهای من در نیم ره ماند
خدا ناکرده ازطاق دل من گر کسی افتد.
چنان مستغرق کفرم که گر تسبیح زاهد را
بخاطر بگذرانم رشته ٔ زنار میگردد.
(تذکره ٔ مجمعالخواص ص 261).
از شعرای ایران و اهل اصفهان است . از اوست :
ز جذب دوستداریهای من در نیم ره ماند
خدا ناکرده ازطاق دل من گر کسی افتد.
(از قاموس الاعلام ترکی ج 2).