ترجمه مقاله

باقلانی

لغت‌نامه دهخدا

باقلانی . [ ] (اِخ ) نام بندی و پلی است . (غیاث اللغات ). خاقانی در قصیده ای بمطلع:
از سر زلف تو بویی سربمهر آمد بما
جان به استقبال شد کای مهر جانها تا کجا.
که بر بدیهه در مدح شروانشاه منوچهر و صفت شکارگاه او و بند باقلانی گفته است گوید:
هم ز پیش آب حیوان سد ظلمت برگرفت
هم میان آب کر سدی دگر کرد ابتدا
از نهیب این چنین سد کوست فتح الباب فتح
سد باب الباب لرزان شد بزلزال فنا
وز ملایک نعره ها برخاست کآنک بر زمین
شاه بند باقلانی بست ، یا بند قبا.

خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ).


از همین قصیده برمی آیدکه سد یا بند باقلانی را منوچهر پادشاه شروان ممدوح خاقانی بر روی رود کر بسته است .
ترجمه مقاله