ترجمه مقاله

باقل

لغت‌نامه دهخدا

باقل . [ ق ِ ] (ع ص ) زمین گیاه برآورده ٔ سبزشده . (ناظم الاطباء). بقلت الارض ؛ انبتت ؛ زمین گیاه برآورد و سبز شد. ابقل الرمث ؛ اخضر؛ سبز شد شوره گیاه فهو باقل . (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). مخضر. سرسبز: رمث باقل ؛ ای رمث مخضر. (از اقرب الموارد). زمینی که درو تره باشد. || برآمده (نیش شتر): بباقل الناب کالقرقور والساج . (از اقرب الموارد). || تره فروش . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). سبزی فروش . (یادداشت مؤلف ). || کودک نشان ریش برآورده . (غیاث اللغات ) (بهار عجم ). (از آنندراج ). نشان ریش پدید آمده . (مهذب الاسماء).
ترجمه مقاله