باقی خوار
لغتنامه دهخدا
باقی خوار. [ خوا / خا ] (نف مرکب ) پس مانده خور. خورنده ٔ بازمانده :
قطب شیر وصید کردن کار او
باقیان این خلق باقی خوار او.
زانکه باقی خوار شیر ایشان بدند
شیر چون رنجور شد تنگ آمدند.
قطب شیر وصید کردن کار او
باقیان این خلق باقی خوار او.
مولوی .
زانکه باقی خوار شیر ایشان بدند
شیر چون رنجور شد تنگ آمدند.
مولوی .