ترجمه مقاله

بالار

لغت‌نامه دهخدا

بالار. (اِ) شاه تیر را گویند و آن چوب بزرگ است که هر دو سر آن بر بالای دیوار عمارت باشد و سر چوبهای دیگر را بر بالای آن گذارند. (برهان قاطع). آن دار باشد که بدو خانه ها پوشند. فرسب باشد. (فرهنگ اسدی ).تیر سقف که فرسب و فلوزه هم گویند. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 161). شه تیر. (فرهنگ جهانگیری ). شاه تیر بزرگ و آنرا باکر و بالال نیز گفته اند. (از آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). فرسب که بدان بام خانه پوشند. (شرفنامه ٔ منیری ). حمال . فرسبی است یعنی چوبی است که بام خانه را بدو پوشند و بعضی آنرا فلوزه گویند. (فرهنگ اوبهی ). شاه تیر و حمال عمارت . (ناظم الاطباء) :
به چشمت اندر بالار ننگری تو بروز
به شب بچشم کسان اندرون ببینی کاه .

رودکی (از فرهنگ اسدی ).


نتوانم این دلیری من کردن
زیرا که خم بگیرد بالارم .

ابوالعباس (از اسدی ).


نهاد از کمین سرکه سالار بود
عمودش ز پولاد بالار بود.

اسدی .


...کون تو ندارم خیز و بالا راست کن
...کون خویش خواهی چنگ دربالار زن .

سوزنی .


عارضة؛ چوب بالای در که در بر آن گردد و کرانه و پشتیبان در و بالار. (منتهی الارب ). || بعضی چوبهایی را گفته اند که بر بالای شاه تیر گذارند و تخته و پوشش دیگر را بر بالای آن بگسترانند. (برهان قاطع). آنچه از مردم سمرقند شنیده شد چوبی باشد که در پوشش عمارت آن را بر بالای شاه تیر بچینند و بر زبر آن تخته بگسترانند. (فرهنگ جهانگیری ). || تیرهای سقف عمارت اعم از شه تیر و غیر آن . ممکن است لفظ مذکورمخفف بالاگر (فوق گر، سقف ساز) باشد! (فرهنگ نظام ). || بعضی ستون گفته اند. (برهان قاطع). ستون . (شرفنامه ٔ منیری ). || شخصی را گویند که اسیر محبت مادر و موقوف به رضای مادر باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). فرزندی که مطیع مادر خود بود. (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله