ترجمه مقاله

بالاپوش

لغت‌نامه دهخدا

بالاپوش . (اِ مرکب ) روپوش . آنچه بر روی چیزی افکنند تا پوشیده ماند. || پوششی که در وقت دراز کشیدن یا خفتن بر خویش افکنند و به عربی آنرا لحاف و به فارسی شادیچه و جامه ٔخواب و بالاکش گویند. (آنندراج ). لحاف . (ناظم الاطباء). هرچه در وقت خواب بر رو اندازند از قبیل لحاف و غیره . (فرهنگ نظام ). بالاافکن . روانداز. مقابل زیرافکن . مقابل زیرانداز. || جامه ٔ زبرین . لباسی که بر زبر لباسها پوشند. (از شعوری ج 1 ص 169). آنچه بر روی لباس پوشند مثل لباده و پالتو. (فرهنگ نظام ).لباس بالایی . لباس رویی . (ناظم الاطباء) :
زیرپوش است مرا آتش و بالاپوش آب
لاجرم گوی گریبان به حذر بازکنم .

خاقانی .


پوستین کهنه ای بدش بر دوش
شب نهالین و روز بالاپوش .

بهایی .


جامه ام کرباس بس ، کتان نباشد گو مباش
ورچه بالاپوش تابستان نباشد گو مباش .

نظام قاری .


و اگر از قبا و بالاپوش خلعت شفقت شود قاعده آن است که هرکس مشافهه از پادشاه شنیده باشد، عریضه بخدمت وزیر اعظم نوشته ... (تذکرة الملوک چ دبیرسیاقی ص 30).
ترجمه مقاله