ترجمه مقاله

بالی

لغت‌نامه دهخدا

بالی . (اِخ ) (خوش طبع...) از طایفه ٔ تکلوو ظاهراً معاصر شاه عباس بوده است . خوش طبع و سپاهی منش و مصاحب است . این رباعی را به خودش نسبت میداد:
می آمد، چهره از عرق تر کرده
چوگان به کف و اسب طرب برکرده
واندر خم زلفهای گردآلودش
دلهای شکسته خاک برسر کرده .
در استراباد در رکاب بدرخان به دست تراکمه کشته شد و جسدش هم به دست نیامد. (از تذکره ٔ مجمع الخواص ص 124).
ترجمه مقاله