بامگاه
لغتنامه دهخدا
بامگاه . (اِ مرکب ) گاه بام . هنگام صبح صبحگاه . (فرهنگ نظام ). بامداد. (آنندراج ). صبح . علی الصباح . (ناظم الاطباء) :
به من شراب مپیمای بامگاه مبادا
که مست گردم و از دیدن تو بی خبر افتم .
|| فردا صبح . (ناظم الاطباء). اما این معنی مخصوص این نسخه است .
به من شراب مپیمای بامگاه مبادا
که مست گردم و از دیدن تو بی خبر افتم .
سنجرکاشی .
|| فردا صبح . (ناظم الاطباء). اما این معنی مخصوص این نسخه است .