ترجمه مقاله

بانگ کنان

لغت‌نامه دهخدا

بانگ کنان . [ »ُ ] (ق مرکب ) فریادزنان . بانگ کننده .غران . آواکنان : و ایشان را [ مردم جیرفت را ] رودیست تیز همی رود بانگ کنان . (حدود العالم ).
ترجمه مقاله