ترجمه مقاله

باهک

لغت‌نامه دهخدا

باهک . [ هََ ] (اِ)شکنجه . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (فرهنگ جهانگیری ) (برهان قاطع). سیاست . آزار. (ناظم الاطباء). اذیت . (فرهنگ ضیاء). شکنجه کردن . زدن . (فرهنگ اسدی ). || کیستار. (ناظم الاطباء). || در بیت ذیل از ابوشعیب به معنی ببک و ببه و نی نی و مردم و مردمک چشم است و یا صورتی است از ببک :
دلمان چو آب بادی تنمان بهار با دی
از بیم چشم حاسد، کش کنده باد باهک .

ابوشعیب .


و نیز رجوع به ابوشعیب شود.
ترجمه مقاله