ترجمه مقاله

باو

لغت‌نامه دهخدا

باو. (اِخ ) باو پسر شاپور پسر کیوس در سنه ٔ 45 هَ . ق . در یک قسمت از مازندران به سلطنت منتخب شد و اصل و سرسلسله ٔ سلاطین مازندران که معروف به ملک الجبال بودند گردید. (از التدوین ). نام پسر شاپوربن قباد بوده و ملازمت درگاه خسرو پرویز را می کرده ، شیرویه او را در بند کشید. و خانه ٔ او را به غارت داد. در زمان یزدگرد خلاص شد و به مازندران آمد و در آتشکده ٔ کوسان به عبادت مشغول شد و در آنجا پادشاهی یافت . بعد ازوسرخاب و مهروان و شروین و قارن و رستم شهریاری یافتند و ایشان را آل باوند خوانند. (از آنندراج ) (از انجمن آرای ناصری ). باو پسر شاپور پسر کیوس پسر قباد پسر فیروز بود. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 صص 417-441) : و پادشاه او را [ کوه قارن را ] سپهبد شهریار کوه خوانند. و از روزگار مسلمانی باز، پادشاهی این ناحیت اندر فرزندان باو است . (از حدود العالم ).
ترجمه مقاله