ترجمه مقاله

باژ نهادن

لغت‌نامه دهخدا

باژ نهادن . [ ن ِ /ن َ دَ ] (مص مرکب ) باج بر گردن کسی گذاشتن . تحمیل باج کردن بر : چون کار قباد به آخر رسید انوشیروان بر تخت مملکت بنشست و عدل آغاز کرد و باژ و ساو بر خلق نهاد و بر دشمنان . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).
ترجمه مقاله