ترجمه مقاله

بثرة

لغت‌نامه دهخدا

بثرة. [ ب ُ رَ ] (ع اِ) یکی بثر. آبله ٔ کوچک . (غیاث اللغات ). آبله ریزه که بر اندام برآید. (ناظم الاطباء). دمیدگی . جوش . بثور. بثر. آبله گونه . دانه ٔ خرد که بر عضو برآید. سوزه . هرچه برجهد از اندام مردم . خردک . آماس خرد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || ریگ چسبیده ٔ به زمین که چون آن را کنند آب پیدا گردد. (منتهی الارب ). || زمین سنگلاخ سپید. (ناظم الاطباء). || (ص ) اندک . || بسیار (این از اضداد است ).
ترجمه مقاله