بج
لغتنامه دهخدا
بج . [ ب ُ / ب َ ] (اِ) اندرون دهان . (اوبهی ) (برهان قاطع). اندرون دهن . (شرفنامه ٔ منیری ). درون دهان . لنبوس . آکپ . (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) :
بی مدحت تو هر که دهان را بگشاید
دندانش کند چرخ برون یک به یک از بج .
|| گوشت روی نزدیک به کنار لب . (برهان قاطع).
بی مدحت تو هر که دهان را بگشاید
دندانش کند چرخ برون یک به یک از بج .
شمس فخری .
|| گوشت روی نزدیک به کنار لب . (برهان قاطع).