بحردستلغتنامه دهخدابحردست . [ ب َ دَ ] (ص مرکب ) کنایه از سخی است . سخی و کریم . (هفت قلزم ) : روی آن بحردست صاحب فیض بحروش بی نقاب دیدستند.خاقانی .