بحساب
لغتنامه دهخدا
بحساب . [ ب ِ ح ِ ] (ق مرکب ) (از: ب + حساب ) در شمار. در حساب . در محاسبه . (ناظم الاطباء).
- بحساب آمدن ؛ در شمار آمدن .
- بحساب آوردن ؛ در شمار گرفتن . در محاسبه نظر داشتن .
- || گرفتن . تخمین زدن . تقدیر کردن .
- بحساب آمدن ؛ در شمار آمدن .
- بحساب آوردن ؛ در شمار گرفتن . در محاسبه نظر داشتن .
- || گرفتن . تخمین زدن . تقدیر کردن .