ترجمه مقاله

بحق

لغت‌نامه دهخدا

بحق . [ ب ِ ح َق ق ] (ص مرکب ، ق مرکب ) (از: ب + حق ) براستی . بدرستی . بطور حقانیت . (ناظم الاطباء). بحقیقت . از روی عدالت . عادلانه . به عدل . و رجوع به کلمه ٔ حق شود. || ذیحق . دارنده ٔ حق . حقدار. محق . برحق . سزا. بسزا : پادشاهان چون ... نیکوآثار باشند طاعت باید داشت و گماشته ٔ بحق باید دانست . (تاریخ بیهقی ). چون عنایت المستنصر باﷲ که خلیفه ٔ بحق و امام مستقر است . (از نامه ٔ حسن صباح در جواب نامه ٔ ملکشاه ).
|| [ ب ِ ح َ ق ق ِ ] کلمه ٔ سوگند؛ بحرمت . (آنندراج ).
- بحق خدا ؛ سوگند به خدا. بحق النبی و آله ؛ یعنی به حقانیت پیغمبر و آل او (ص ).
ترجمه مقاله