بخشندگی
لغتنامه دهخدا
بخشندگی . [ ب َ ش َ دَ / دِ ] (حامص ) دهش . بذل . عطا. (ناظم الاطباء). جود. عطا. (از آنندراج ). رادی . سخاوت . سخا. کرم . بخشش . (یادداشت مؤلف ) :
چنین داد پاسخ که این داستان
شنیدم بسی از لب راستان
که شاپور گرد است با زور پیل
ببخشندگی همچو دریای نیل .
به بخشندگی شه چو او خود نبود
نیارست گردون سرش را بسود.
سه دیگر که با گنج خویشی کند
بدینار کوشد که بیشی کند.
ببخشندگی یاز و دین و خرد
دروغ ایچ تا بر تو برنگذرد.
خواجه و سید سادات رئیس الرؤسا
همچو خورشید ببخشندگی و رخشانی .
بزرگی بایدت بخشندگی کن
که دانه تا نیفشانی نروید.
از در بخشندگی و بنده نوازی
مرغ هوا را نصیب ماهی دریا.
|| عفو. (آنندراج ). عفو و مغفرت . (از ناظم الاطباء).
چنین داد پاسخ که این داستان
شنیدم بسی از لب راستان
که شاپور گرد است با زور پیل
ببخشندگی همچو دریای نیل .
فردوسی .
به بخشندگی شه چو او خود نبود
نیارست گردون سرش را بسود.
فردوسی .
سه دیگر که با گنج خویشی کند
بدینار کوشد که بیشی کند.
فردوسی .
ببخشندگی یاز و دین و خرد
دروغ ایچ تا بر تو برنگذرد.
فردوسی .
خواجه و سید سادات رئیس الرؤسا
همچو خورشید ببخشندگی و رخشانی .
منوچهری .
بزرگی بایدت بخشندگی کن
که دانه تا نیفشانی نروید.
سعدی (گلستان ).
از در بخشندگی و بنده نوازی
مرغ هوا را نصیب ماهی دریا.
سعدی .
|| عفو. (آنندراج ). عفو و مغفرت . (از ناظم الاطباء).