بخود افتادن
لغتنامه دهخدا
بخود افتادن . [ ب ِ خوَدْ / خُدْ اُ دَ ] (مص مرکب ) بخود پرداختن :
تا خط ز رخش سر زده با من سخنش نیست
چندان بخود افتاد که پروای منش نیست .
تا خط ز رخش سر زده با من سخنش نیست
چندان بخود افتاد که پروای منش نیست .
نقی کمره ای (از آنندراج ).