بخود سپردن
لغتنامه دهخدا
بخود سپردن . [ب ِ خوَدْ / خُدْ س ِ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) اعتماد داشتن خواه بخود، خواه بدیگری . (از آنندراج ) :
بود شهره دنیا به بی اعتباری
چرا اینقدرها به او می سپاری ؟
آنقدرها که سپرده ست بخود خصم دغل
غیر خود را عجبی نیست نگیرد بحساب .
بود شهره دنیا به بی اعتباری
چرا اینقدرها به او می سپاری ؟
مخلص کاشی (از آنندراج ).
آنقدرها که سپرده ست بخود خصم دغل
غیر خود را عجبی نیست نگیرد بحساب .
محسن تأثیر (از آنندراج ).