ترجمه مقاله

بدآرام

لغت‌نامه دهخدا

بدآرام . [ ب َ ] (ص مرکب ) دغاباز. ریاکار. (آنندراج ). مکار. حیله باز. (ناظم الاطباء). || ناراحت . (یادداشت مؤلف ) :
از آواز ما خفته همسایگان
بدآرام گشتند در خوابها.

منوچهری .


ترجمه مقاله