ترجمه مقاله

بدحالی

لغت‌نامه دهخدا

بدحالی . [ ب َ ] (حامص مرکب ) بدی وضع و حالت . ناخوشی . (از ناظم الاطباء). ضراء. (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ). ضر. ضرر. ضاروراء. رثاثة. رثوثة. بذاذت . (منتهی الارب ) : مردی با اسپی نزدیک من فرستاد که چنانکه هستی برنشین و نزدیک من آی . من از بدحالی و برهنگی شرم داشتم . (سفرنامه ٔ ناصرخسرو). || مأیوسی و ناامیدی . || حزن . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله