بدین
لغتنامه دهخدا
بدین . [ ب َ / ب ِ ] (حرف اضافه + ضمیر) به این . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). به این : بدین صفت . بدین شکل . (فرهنگ فارسی معین ) :
شدم پیر بدین سان و تو هم خود نه جوانی
مرا سینه پر انجوخ و تو چون چفته کمانی .
یارب چو آفریدی رویی بدین مثال
خود رحم کن بر امت و از راهشان مکیب .
شفیع باش بر شه مرا بدین زلت
چو مصطفی بردادار بدروشنان را.
بدین سالیان چهارصد بگذرد
کزین تخمه گیتی کسی نسپرد.
و دیگر زبانی بدین راستی
بگفتار نیکو بیاراستی .
مثل من بود بدین اندر
مثل زوفرین و ازهر خر.
ببر آورد بخت پوده درخت
من بدین شادم و توشادی سخت .
بدین شهر دروازه ها شد منقش
از آسیب و ازکوس و چتر و عماری .
زمانی بدین داس گردم درو
بکن پاک پالیزم از خار و خو.
و رجوع به «این » شود.
شدم پیر بدین سان و تو هم خود نه جوانی
مرا سینه پر انجوخ و تو چون چفته کمانی .
رودکی .
یارب چو آفریدی رویی بدین مثال
خود رحم کن بر امت و از راهشان مکیب .
شهید.
شفیع باش بر شه مرا بدین زلت
چو مصطفی بردادار بدروشنان را.
دقیقی .
بدین سالیان چهارصد بگذرد
کزین تخمه گیتی کسی نسپرد.
فردوسی .
و دیگر زبانی بدین راستی
بگفتار نیکو بیاراستی .
فردوسی .
مثل من بود بدین اندر
مثل زوفرین و ازهر خر.
عنصری .
ببر آورد بخت پوده درخت
من بدین شادم و توشادی سخت .
عنصری .
بدین شهر دروازه ها شد منقش
از آسیب و ازکوس و چتر و عماری .
زینبی .
زمانی بدین داس گردم درو
بکن پاک پالیزم از خار و خو.
اسدی .
و رجوع به «این » شود.