ترجمه مقاله

براق

لغت‌نامه دهخدا

براق . [ ب ُ ] (ص ) براغ .نرم و درخشان و انبوه موی ، و آن صفتی است گربه را.
- براق شدن ؛ گشودن و ستیخ کردن گربه موی گردن را بگاه جنگ .
- || گشودن و ستیخ کردن خروس و جز آن پرهای گردن را بگاه جنگ . (یادداشت مؤلف ).
- || آماده شدن آدمی برای نزاع و جنگ و پیکار کردن با حالتی شبیه خروس و گربه بگاه جنگ .
- براق شدن بسوی کسی ؛ بخشم چون گربه بجانب کسی با موهای افراشته یازیدن . (یادداشت مؤلف ). با خشم و غضب بسوی کسی متوجه شدن .
- گربه ٔ براق ؛ گربه ای که موی بلند دارد خاصه بر گردن و این ممدوح و مطلوب گربه بازان است . (یادداشت مؤلف ). گربه ای که پشم بدنش خاصه در گردن بیش از سایر گربه ها است .
ترجمه مقاله