ترجمه مقاله

برانداز

لغت‌نامه دهخدا

برانداز. [ ب َ اَ ] (اِمص مرکب ) ورانداز.
|| (نف مرخم ) مخفف براندازنده به معنی نابودکننده . از بین برنده . منهدم کننده . ناچیزکننده .
رجوع به برانداختن در همین معنی شود.
- خانه برانداز ؛ چیزی یا کسی که خانه و خانمان شخص رابر باد دهد. رجوع به خانه برانداز و خانه براندازی در حرف «خ » شود.
- دنیا برانداز ؛ حقیر شمارنده ٔدنیا، کم توجه به مال دنیا :
مجرد رو خانه پرداز باش
جوانمرد دنیابرانداز باش .

(بوستان ).


رجوع به همین ترکیب در ذیل دنیا شود.
- برانداز کردن ؛ ورانداز کردن . بدقت زیر و بالای چیزی یا کسی را نگریستن و سنجیدن .
|| کنایه از خرج که مقابل دخل است . هزینه . خرج و مخارج . (ناظم الاطباء).
- برانداز کردن ؛ تخمین مخارج نمودن . (ناظم الاطباء) :
براندازه ای کن برانداز خویش
که باشد میانه نه اندک نه بیش .

نظامی .


ترجمه مقاله